امام علی (ع): «لا تَنظُر إِلى مَنْ قالَ وَانظُر إِلى ما قال»

به گوینده نظر مکن، سخن را دریاب. 1

دیباچه

کمتر ایرانی‌ای هست که به نقش طلاکوب شعر سعدی بر سردر سازمان ملل متحد بادی به غبغب نیانداخته، غرور خودرا مورد انعطاف صریح تاریخی قرار نداده و باده دروغ را ننوشیده باشد. اما یک ذهن منطقی به سنجش ساده‌ترین حقایق نیز می‌پردازد؛ برای مثال، بر چه اساسی باید چنین ادعایی صحیح باشد؟ مگر نه آنکه نحن ابناء الدلیل؟ اگر ذهن ایرانی دروغی چنین کودکانه را در حقیقت نافذ بداند چرا بنحو دگر خود را درگیر مرکب توهم نکند؟

محمدعلی فروغی (۱۲۵۶-۱۳۲۱)، ذکاءالملک دوم، از معدود سیاستمدارانی است که برعکس رجال هم‌دوران خود در نظر اهل فن کارنامه‌ای بس قابل‌دفاع از خود به جا گذاشت. او که از بزرگترین روشنفکران معاصر ایران محسوب می‌شود، همواره از نگاه برخی مورد عتاب قرار گرفته است. در این نوشتار تلاش می‌شود با نگاهی گذرا به زندگی این ادیب میهن‌دوست، اثرات وی بر جریان روشنفکری و سرانجام این جریان را دریابیم.

عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار 2

تحت تعلیم پدر فاضل خود، از ادبا و شاعران عهد ناصری، ادبیات فارسی و عربی را به حد کفایت فرا گرفت و در ۱۲۶۸ به دارالفنون وارد شد. میرزا محمدحسین خان (ذکاءالملک پدر) فرزند را از همان عهد طفولیت، تعلیم نوع‌دوستی و وطن‌خواهی داد و او را ترغیب به یادگیری زبان‌های خارجی نمود؛ وی پس از طی دوره زبان انگلیسی در دارالفنون و ترجمه چندی از آثار فرانسه برای همکلاسان خود در کسوت مترجم به فارسی برگرداند. وی که در آغاز قصد تحصیل طب کرده بود، به‌گواه برخی بعلت ضعف کادر و امکانات آموزشی و فقدان استطاعت برای تحصیل طب در اورپا، به تکمیل تحصیلات خود در ادبیات، تاریخ و فلسفه پرداخت.

در جوانی کسوت معلمی برگزید و پس از مرگ پدرش، رئیس وقت مدرسه علوم‌سیاسی، کرسی ریاست بر این مدرسه را بدست آورد. همین مدرسه عالی بود که بعدها هسته اولیه دانشکده حقوق و علوم‌سیاسی دانشگاه تهران را تشکیل داد. در همین سال‌های تحصیل بود که اندیشه‌های وی متاثر از برخورد حکمت شرق با غرب شکل گرفت. بلوشر سفیر وقت آلمان در وصف فروغی می‌گوید: «وی از شرقی‌های معدودی محسوب می‌شد که در علوم عقلی مشرق‌زمین و مغرب‌زمین بنحوی یکسان دست دارند.» فروغی با دختری از اشراف ازدواج کرد و علی‌رغم زندگی نام همسر خود، این ازدواج پاینده نبود و پس از دو دهه زندگی مشترک، پاینده خانم در ۱۳۰۰ درگذشت و فروغی از بیم ابتلای فرزندان خود به درد نامادری، دیگر تاهل اختیار نکرد.

دمی بیش بر من سیاست نراند / عقوبت بر او تا قیامت بماند 3

فروغی از سن ۳۰ سالگی دستی بر سیاست ایران داشت. شاید بیراه نباشد که بگوییم سراسر زندگی پرماجرای وی یا به سیاست گذشت یا به تهذیب فرهنگ. به بیان خود وی، « بااینکه در پی جاه و مقام نبودم، به همه مقامات رسیدم درحالیکه به رذالت تن ندادم.» او در دوره اول مجلس شورای ملی دبیرخانه مجلس را تاسیس و سرپرستی کرد و در دوره‌های دوم و سوم به نمایندگی از مردم تهران به وکالت رسید. در این بین، زمانی کوتاه هم در کسوت ریاست مجلس بود که خود از آن استعفا داد تا به دنائتی تن نداده باشد.

فروغی با تشکیل دیوان عالی تمیز، بعنوان بالاترین مرجع قضائی کشور، به ریاست آن گمارده شد و سال‌ها بر همین سمت بود. سپس با گروهی از دیگر فضلا ازجمله میرزاحسین مشیرالدوله با تلاش بسیار بنیان قانون مدنی را نهادند که البته تا زمان سلطنت پهلوی تکمیل نشد.

پس از پایان جنگ جهانی اول، هیئتی به ریاست وزیر امور خارجه وقت، و با عضویت فروغی راهی کنفرانس صلح پاریس شد تا آمال و آرزوهای ایرانیان را برای «دنیای قشنگ نو»ی پس از جنگ شرح دهد؛ چراکه ضمن اعلان بی‌طرفی، کشور متحمل خسارات مالی و جانی زیادی شده بود. فروغی و هیئت همراه در این کنفرانس گوش شنوایی نیافتند چراکه نخست‌وزیر وقت ایران [وثوق‌الدوله] و انگلستان مشغول انشاء قرارداد ننگین ۱۹۱۹ بودند؛ قراردادی که نتیجه فقدان رقابت میان روسیه با انگلیس بود و ایران را تا سطح تحت‌الحمایگی پائین می‌آورد. نقل محاف است که کرزن، پدر معنوی قرارداد، ترتیبی داد تا هیئت ایرانی نه به کنفرانس راه یابد و نه کسی به حرف‌های آن‌ها گوش دهد. همزمان، سید ضیاءالدین طباطبایی، یا بتعبیر دیپلمات‌های بریتانیایی «انگلوفیل‌ترین ایرانی» در روزنامه خود رعد، به تمسخر اعضای هیئت نمایندگی ایران، از جمله فروغی، بعلت مخالفت وی با پذیرش چنین عهدنامه سنگینی پرداخت. فروغی در نامه‌ای به یکی از دوستان خود در شرح ماوقع می‌نویسد:

پی در پی تقاضا و التماس کردیم که ما را هم از اوضاع تهران و ایران مسبوق کنید. اگر [در این جا] از مقاصد دولت در اصلاح امور را از ما بپرسند چه بگوییم؟ وانگهی هر کاری باید کرد چرا نمی‌کنید تا ما بتوانیم بگوییم ما مشغول هستیم. آخر همه را که نمی‌توان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است. من چند مرتبه بوذرجمهر و نظام‌الملک و فردوسی و خواجه‌نصیر تحویل مردم بدهم. چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم؟ قریب پنج‌ماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده‌اند و می‌کنند و نتیجه‌ای که می‌خواهند بگیرند، مسلکی که در امور خارجی دارند بی‌اطلاعیم، و نه یک کلمه دستورالعمل و ارائه طریق به ما نرسیده. حتی تلگراف‌های ما را مسکوت می‌گذارند. استعفا می‌کنیم قبول نمی‌کنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه می‌خوریم، پول نمی‌فرستند.

شاید بزرگترین و تنها دستاورد هیئت ایرانی، عضویت ایران در جامعه ملل بود. این سفر که اولین سفر خارجی فروغی محسوب می‌شد سنگ‌بنای سیاست خارجی وی را رقم زد: با وجود مرکزیت ضعیف، مخالفت دولت خارجی قوی، مانع از پیشبرد اهداف ملت ایران خواهد بود. فروغی پس از بازگشت بارها به وزارت رسید و به اولین رئیس‌الوزرای رضا خان مبدل شد. در ۱۳۰۶ به ترکیه رفت و اختلافات را حل و فصل کرد و در جایگاه سفیر کبیر ایران در این کشور ماند. در ۱۳۰۷ و عضویت ایران در شورای جامعه ملل، فروغی به ریاست دوره‌ای آن نائل شد. فروغی فراز و نشیب سیاسی ایران را پیمود تا کم‌کم اعتماد سردار سپه، از وی رنگ باخت. در ۱۳۱۴، فروغی بالاجبار استعفا داده و خانه‌نشین می‌شود.

سال‌های خانه‌نشینی فروغی از حیث ادبی-فرهنگی پربارترین سال‌های حیات وی بود. او در فاصله میان استعفای اجباری تا شهریور ۱۳۲۰، به تالیف سیر حکمت در اروپا و آئین سخنوری و تصحیح کلیات سعدی و رباعیات سعدی پرداخت. او که در زندگی خود، خلاف رسم معمول سیاست را پیموده و به چپاول اموال خلق خدا عمر نگذرانده بود، به تنگدستی افتاد و به ناچار در تالیف و بررسی کتب درسی همکاری داشت و از این راه امرار معاش می‌کرد.

مرد ادب را ازو وظیفه دیوان 4

بااینکه سیاهه آسیب‌های رضا خان به خانواده فروغی کوتاه نبود، وقتی در شهریور ۱۳۲۰ وی برای ریاست وزرا انتخاب شد، فروغی پذیرفت. فروغی در پاسخ برادرش که از وی خواستار حکمت این پذیرفتن شده بود می‌گوید عمری احترام از ملت ایران را دریافت کرده است برای «برای یک شب و آن امشب است که به من احتیاج دارند. بگویم نه؟» سابقه خوب وی در انظار عمومی به یاری او آمد و اوضاع مملکت کمی تسکین یافت.

در شرایط بحرانی اشغال ایران توسط قوای متفقین، فروغی با دو پیشنهاد مشترک مسکو و لندن روبرو شد: تبدیل سلطنت مشروطه به جمهوری به ریاست‌جهموری خود وی، یا سلطنت یکی از شازده‌های قاجار یا یکی از برادران محمدرضا مشروط به نیابت فروغی بر سلطنت وی. فروغی ضمن مخالفت با سفرای روس و انگلیس، پیشنهاداتشان را مغایر قانون اساسی مشروطه دانسته، رای خود مبنی‌بر تاجگذاری محمدرضا پهلوی به کرسی می‌نشاند.

فروغی که خاطرات پس از مشروطه و قراردادهای ننگینی ازجمله ۱۹۱۹ را از خاطر نبرده بود، بااینکه به هیچ‌یک از پهلوی‌ها به دیده مثبت نمی‌نگرید، این جام زهر را چنان نوشید که تنها سوسوی امید به حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و جلوگیری از هرج و مرج سیاسی، حفظ گردد. احتمالا در این شرایط دشوار او چاره بهتری نمی‌دید. هرچند تاریخ محل قضاوت بزرگ‌مردان و شرح کردار فرومایگان است و قضاوت فروغی در این تصمیم سرنوشت‌ساز محل بحث فراوان است که از حوصله این نوشتار کوتاه خارج است. آنچه مبرهن است، آنست که اندیشه خلع رضا خان از قدرت از سوی فروغی مطرح می‌شود؛ از اینرو که تصور می‌کرد مادامیکه شخصیتی چنین مستبد بر اریکه قدرت تکیه زده باشد، اندیشه سامان (و نه اصلاح) در حکم مزاح است.

نیستی است سرانجام هر کمال که هست 5

فروغی در آذرماه ۱۳۲۱ پس از حمله قلبی مرد. در مقام بیان مختصری از صفات وی، بایدگفت گذشته از تمتع از دانش بسیار در علوم انسانی، او مردی بود معتدل. خرد و حسن‌نیت دو سوی شخصیت وی را تشکیل می‌دادند و آنچه را عملی می‌کرد که مصلحت می‌دید به نفع ملت ایران باشد؛ یک واقع‌گرا. جواز خطای انسان را در عدم معصومیتش سرشته‌اند؛ از این باب فروغی هم در مظان اتهامات و قضاوت‌های تند قرار می‌گیرد. شاید بتوان استدلال نمود که حسن‌نیت و ساده‌لوحی فروغی، او را بر آن داشت تا باور کند رضاشاه، بنا بر اظهارات خود، قصد دارد نظام سیاسی ایران را بر مبنای اصل قانون‌گرایی استوار سازد. لیکن پژوهش در زندگی‌نامه و عملکرد سیاسی رضاشاه، حاکی از آن است که وی در پی ایجاد حکومتی مطلقه و اقتدارگرا بوده‌است. با وجود این، شاید بتوان تفسیر کرد که فروغی، با حسن‌نیت و امید به اصلاح نظام سیاسی ایران، فریفته وعده‌های پوچ قانون‌گرایی ظاهری رضاشاه گردیده است.

مورخین تاریخ معاصر ایران، درخصوص زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی، از ازدحام ارتباطات پارادوکسیکال رنج می‌برند. آنچنانکه به نظر می‌رسد داوری عادلانه و بی‌طرفانه درباره شخصیت چندوجهی محمدعلی فروغی، از معضلات تاریخ‌نگاری معاصر ایران باشد. این نوشتار، در پی آن است تا با تأمل بر نقش و حضور فروغی در صحنه‌های مختلف تاریخ معاصر، گامی در جهت فهم عمیق‌تر این شخصیت پیچیده بردارد. البته، این نوشتار مدعی پرداختن جامع به تمامی ابعاد شخصیت سیاسی و فرهنگی فروغی نمی‌باشد.

علی‌رغم ارتباط تنگاتنگ فعالیت‌های فروغی با مسائل سیاسی و فرهنگی عصر خود، به نظر می‌رسد هر یک از جلوه‌های مختلف حضور او باید به طور مجزا مورد مطالعه قرار گیرد. برای نمونه، تعارض میان دیدگاه‌های فروغی در باب دموکراسی و حقوق شهروندی با مواضع او در برابر گسترش استبداد رضاشاهی، نیازمند بررسی دقیق است.

به نظر می‌رسد، علی‌رغم وجود موانعی همچون تعصبات ایدئولوژیک، امکان نگرشی عاری از پیش‌داوری به زندگی پرفراز و نشیب محمدعلی فروغی برای یک ایرانی میهن‌دوست وجود دارد. با مقایسه تطبیقی رویدادهای معاصر با دوران فروغی، می‌توان دریافت که استقامت و وفاداری او به منافع ملی و نیز تأکید بر اتحاد ملی در برابر دخالت بیگانگان، همچنان درس‌آموز است. فروغی به درستی دریافته بود که راه حل مشکلات ایران در گرو استقلال و خودکفایی است، نه تکیه بر قدرت‌های خارجی. او با مشاهده عدم کفایت حکومت قاجار و دخالت بیگانگان، راه را در اقتدار ملی می‌دید؛ همان‌گونه که دیگر اندیشمندان مشروطه‌خواه نیز چنین باوری داشتند. اما متأسفانه گذر زمان نشان داد که استبداد رضاشاهی فراتر از آن است که بتوان به آن امید بست.

مابعد التحریر

اتهامات اشخاصی همچون اسماعیل رائین علیه محمدعلی فروغی، گویی تلاشی است برای آلوده ساختن چهره این مرد بزرگ. اما نکته حائز اهمیت این است که رائین اساساً صلاحیت تاریخ‌نگاری نداشته و بهتر بود به جای افترا، به وظایف اطلاعاتی خود می‌پرداخت. همان‌طور که مورخانی چون افشین متین بیان داشته‌اند، در ایران همواره رویه‌ای وجود داشته که هر کس مورد غضب گروهی قرار گیرد، سریعاً برچسب‌هایی چون بابی‌گری یا فراماسونری بر او زده شود. از سوی دیگر، خارجیانی همچون بلوشر، که شیفته شخصیت فروغی بوده‌اند، معتقدند علی‌رغم تسلط وی بر فلسفه غربی، وی همچنان به باورهای شیعی خود پایبند مانده است. حتی برخی از عمق دین‌داری وی تعجب کرده‌اند. فروغی دیانت خودرا در وصیت خود به فرزندانش چنین شرح داده است:

از خدا غافل نشوید و ملتفت شوید که من وقتی خدا می‌گویم آن وجودی که مشهدی حسن و … تصور می‌کنند در نظر ندارم. خداوند حق و حقیقت است و در وجود او شکی نیست و مدار جمیع امور عالم است. هرشخص و هر امر که از خدا دور شود، به هر اندازه که از راه راست منحرف شود به همان نسبت از سعادت محروم می‌گردد. زنهار بدانید که این بیهوده نیست. عقلای دنیا همه در این باب متفق بوده و اگر شخص کور نباشد هرروز به شهود و عیان می‌بیند و حس می‌کند.


  1. غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۶۱ ↩︎

  2. گلستان سعدی، باب هفتم در تاثیر تربیت، حکایت شماره ۵ ↩︎

  3. بوستان سعدی، باب اول در عدل و تدبیر و رای، بخش ۲۱ حکایت حجاج یوسف ↩︎

  4. رودکی، قصائد و قطعات، شماره ۸۹ مادر می ↩︎

  5. حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۵ ↩︎